کد مطلب:80288 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:330

استمداد عثمان از امام











عثمان پس از اطلاع از اجتماع مسلمانان در مدینه از شهرهای مختلف اسلامی به منزل امام علیه السلام آمد و گفت تو پسر عموی من هستی و من بر تو حق خویشاوندی دارم از طرفی تو در نزد مردم قدرت و منزلت داری و همه به سخنت گوش می دهند، اوضاع را هم كه مشاهده می نمائی، من دوست دارم تو با آنها صحبت كنی و آنان را از این راهی كه در پیش گرفته اند، منصرف سازی!

امام فرمود: به چه عنوان آنها را راضی و منصرف نمایم؟

عثمان گفت: به این عنوان كه من پس از این طبق صلاح اندیشی تو رفتار كنم!

امام علیه السلام: من بارها با تو در این باره سخن گفته ام و تو هم وعده داده ای، اما به سخنان مروان و معاویه و ابن عامر، گوش دادی و به وعده ات وفا نكردی.

سرانجام امام علیه السلام برای خاموش كردن غائله به اتفاق 30 نفر از مهاجران و انصار با كسانی كه از مصر آمده بودند، صحبت فرمود و مصریها پذیرفتند كه به مصر باز گردند.

عثمان خطابه ای خواند و اعلام كرد توبه نموده و به تمام شكایتها رسیدگی می كند و هر كس حقی به گردن او دارد به منزلش بیاید و بگیرد!

عثمان پس از این خطابه و بازگشت به منزل دید مروان و عده ای از بنی امیه در منزلش نشسته اند، مروان گفت بگویم یا ساكت بنشینم، همسر عثمان گفت ساكت باش به خدا سوگند تو قاتل عثمان و یتیم كننده اطفالش خواهید بود! چه اینكه او سخنی گفته كه نباید از آن

[صفحه 95]

برگردد!

ولی مروان نتوانست ساكت بنشیند، گفت: این حرف به صلاح تو نبود، الان همه اجتماع كرده و هر كس حقی را مطالبه می نماید...

سرانجام عثمان دستور داد مروان مردم را پراكنده كند مردم به خانه امام علیه السلام ریختند و جریان را خبر دادند.

امام علیه السلام عبدالرحمن بن اسود را ملاقات كرد، به او فرمود. خطابه ی عثمان را شنیدی؟ گفت: آری. فرمود: سخن مروان را چه طور؟ گفت: بلی!

امام فرمود: خدا به فریاد مسلمانان برسد!

من اگر در خانه بنشینم عثمان می گوید: مرا ترك كردی و خوار ساختی و اگر برایش صلاح اندیشی كنم، مروان او را بازیچه خود قرار می دهد.

سپس امام علیه السلام با خشم به خانه عثمان رفت و به او فرمود: مروان منحرفت می كند و از آنچه دین و عقل می گوید بر كنارت می سازد، من از این پس به سراغت نخواهم آمد!

همسر عثمان به عثمان گفت: سخن علی علیه السلام را شنیدی؟ او دیگر باز نخواهد گشت، از مروان اطاعت كردی و آنچه گفت به مرحله اجرا گذاشتی، مروان در نظر مردم بی ارزش است، و این به خاطر علی علیه السلام بود كه شورشیان به مصر برگشتند، باز هم به خانه ی علی بفرست و از او صلاح اندیشی كن!

پس از سه روز مصریها بازگشتند و نامه ای را به این مضمون ارائه دادند كه از غلام عثمان در بین راه گرفته اند، در آن نامه عثمان به «عبدالله بن سرح» فرماندارش دستور داده بود «عبدالرحمان بن عدیس» و «عمرو بن حمق» را شلاق بزن و سر و ریش شان را بتراش و آنها را در زندان كن! و وعده ی دیگری را دستور داده بود به دار بیاویزد.

آنها نزد امام علیه السلام آمدند كه در این باره با عثمان سخن بگوید، امام علیه السلام از عثمان جریان را جویا شد، عثمان انكار كرد كه همچون نامه ای به مصر نوشته باشد.

محمد بن مسلمه گفت: این كار مروان است. عثمان گفت: من خبر ندارم.

مصریها گفتند: مگر مروان آن قدر جرئت یافته كه غلام عثمان را بر شتر بیت المال سوار كند و مهر مخصوص عثمان را به پای كاغذ بزند و او را ماموریتی به این مهمی بدهد و عثمان خبر نداشته باشد؟! عثمان گفت: بلی من بی اطلاعم.

در پاسخش گفتند: یا راست می گویی یا دروغ، اگر دروغ بگوئی و این عمل مروان نباشد

[صفحه 96]

استحقاق بركناری از مقام خلافت را داری، زیرا تو فرمان به قتل و شكنجه ما و مسلمانان به ناحق داده ای و اگر گفته تو راست باشد، یعنی این عمل، كار مروان باشد باز هم باید از خلافت كنار بروی، زیرا خلیفه ی ضعیف و ناتوان كه دیگران بدون آگاهی او فرمان قتل و شكنجه مسلمانان را با مهر مخصوص او با استفاده از وسایل خلافت صادر كنند لیاقت خلافت اسلامی را نخواهد داشت. پس در هر صورت باید از خلافت كنار بروی.

عثمان گفت: لباسی كه خداوند به تنم كرده بیرون نخواهم آورد، ولی توبه می كنم! گفتند: اگر بار اول بود كه توبه می كردی از تو می پذیرفتیم، اما این چندمین بار است كه توبه كرده ای و باز آن را شكسته ای. بنابراین یكی از سه راه بیش باقی نمانده، یا از خلافت بر كنارت كنیم و یا تو را به قتل برسانیم و یا در راه خداوند شهید بشویم.

عثمان گفت: كشته شدن از بركناری خلافت در نظر من بهتر است.

امام علیه السلام منزل عثمان را ترك كرد، مصریها نیز همراه وی برخاستند.

اوضاع به وخامت گرائید، كار بر عثمان تنگتر شد بار دیگر از امام علیه السلام درخواست كرد، بین او و مردم وقتی تعیین كند، تا به شكایات و ستمهائی كه به مردم شده برسد، سه روز را مهلت دادند، اما او در خفاء وسائل جنگ آماده می كرد. سه روز گذشت و او به وعده اش وفا نكرد...

شورش مردم بیشتر شد، خانه او را محاصره كردند و از ترس اینكه مبادا از شام و بصره كمك برای او برسد بین او و مردم حائل گردیدند و آب را از او منع نمودند. عثمان به امام علیه السلام و همسران پیامبر جریان را مخفیانه گزارش داد. امام به میان مردم آمد و از این روش آنان را منع فرمود.

این محاصره 40 روز به طول انجامید، در این مدت فرزندان امام علیه السلام از او دفاع می كردند و آب به منزلش می بردند.

اوضاع وخیمتر شد، یكی از اصحاب پیامبر به نام «نیار بن عیاض» عثمان را سوگند داد كه از خلافت كناره گیرد، اما «كثیر بن صلت» كه از طرفداران عثمان بود «نیار» را با تیر كشت، مصریها ندا در دادند قاتل نیار را برای قصاص از خانه بیرون كن! عثمان گفت: هرگز كسی را كه از من حمایت نموده به دست شما نخواهم داد!

خواستند به درون خانه هجوم ببرند، درب بسته شد... عثمان به فرزندان امام علیه السلام كه در خانه او بودند و از وی دفاع می نمودند گفت به خانه بروید كه پدرتان ناراحت است. و مروان با شمشیر از خانه بیرون آمد و با مردم به نبرد پرداخت، در اینجا بود كه شورش به مرحله ی نهائی

[صفحه 97]

خود رسید و مردم به درون خانه ریختند و نزاع درگرفت و تعدادی از طرفین كشته شدند، چند نفر پی در پی برای كشتن عثمان وارد اطاق وی شدند و با او صحبت كردند و برگشتند، محمد بن ابی بكر نیز به درون اطاق رفت و با او سخنانی رد و بدل شد و ضرباتی نیز به عثمان وارد ساخت و پس از او «ابوحرب غافقی» و «سودان بن حمران» كارش را یكسره كردند.[1].

«خلیل عزمی» نویسنده ی سنی مذهب در كتاب «بین الشیعه و السنه» شمه ای از اعمال عثمان را كه موجب تهییج احساسات عمومی مسلمین گشت، این طور می شمارد:

1- ابوذر غفاری، محبوب پیغمبر را از شام و مدینه اخراج كرد و او را به «ربذه» تبعید نمود كه همانجا درگذشت.

2- ولایات و شهرها را بین خویشاوندان و عموزادگان خود تقسیم نمود.

3- مهاجرین و انصار را رسما و عملا كنار گذاشت و در هیچ اقدامی، با آنها مشورت ننمود.

4- نزدیكان و بستگان خود را- كه همه از دودمان بنی امیه بودند- معتمد خویش ساخت و آنها را از اموال مسلمین ثروتمند نمود و املاك و مزارع خالصه را تیول آنها قرار داد و آنها را بر گردن مردم سوار كرد و از رای آنها الهام گرفت.

5- خمس غنیمت جنگ آفریقا را به «مروان بن حكم» بخشید!

6- چهارصد هزار درهم، از بیت المال را به «عبدالله بن خالد» بخشید!

7- محلی از بازار مدینه را، كه رسول خدا آن را جزو اموال عمومی كرده بود، تیول «حرث بن حكم» نمود.

8- دویست هزار درهم از بیت المال را به «ابوسفیان» انعام داد.

9- دختر خود «عایشه» را به «حرث بن حكم» تزویج كرد و صدهزار درهم از بیت المال را به او داد.[2].

سید قطب دانشمند معاصر مصری در كتاب «العداله الاجتماعیه فی الاسلام» می نویسد:

از بدبختی و سوء اتفاق این است كه عثمان كه پیر فرتوتی بود و از خود اراده ای نداشت، و تحت نفوذ مروان و بنی امیه قرار گرفته بود، خلیفه شد....

«سید قطب» با صراحت كامل پس از اینكه تاخیر علی علیه السلام را از خلافت «ناگوارترین حادثه در تاریخ اسلام» می داند، اعمال و رفتار و گشادبازیهای عثمان را خصوصا در اسراف بیت المال و

[صفحه 98]

بخشش آن به «ارحام»!! خود را شرح داده و سپس می نویسد:

«عثمان برای سلطنت معاویه مقدمه چینی كرد و عمدا «فلسطین» و «حمص» را جزو قلمرو فرمانداری معاویه ساخت تا او بتواند مال و قشون جمع كند و در خلافت علی علیه السلام اخلالگری نموده و حكومت را به دست گیرد».[3].

بالاخره عثمان در حادثه ای كه تاریخ آن را «فتنه ی بزرگ» نامید و خود و خویشاوندان نزدیك عثمان یعنی بنی امیه بیش از دیگران در آن دست داشتند، كشته شد و مردم بلافاصله دور علی علیه السلام را گرفتند و آن حضرت طوعا او كرها بیعت آنان را پذیرفت و این كار طبعا مسائلی را برای آن حضرت در دوره ی خلافتش به وجود آورد. از طرفی، داعیه داران خلافت شخص او را متهم می كردند كه در قتل عثمان دست داشته است و او ناچار بود از خود دفاع كند و موقف خویش را در حادثه ی قتل عثمان روشن سازد و از طرف دیگر، گروه انقلابیون كه علیه حكومت عثمان شوریده بودند، قدرتی عظیم به شمار می رفتند جزء یاران علی علیه السلام بودند، مخالفان علی علیه السلام از او می خواستند آنان را تسلیم كند تا به جرم قتل عثمان قصاص كنند، علی علیه السلام می بایست این مساله را در سخنان خود طرح كند و تكلیف خود را بیان نماید.

6- پس از آنكه به خلافت با علی علیه السلام بیعت كردند، قومی از صحابه به او گفتند: كاش آنان را كه در قتل عثمان دست داشتند كیفر می دادی، امام در پاسخ آنها فرمود:

«یا اخوتاه، انی لست اجهل ما تعلمون و لكن كیف لی بقوه و القوم المجلبون علی حد شوكتهم، یملكوننا و لا نملكهم! و هاهم هولاء قد ثارت معهم عبد انكم و التفت الیهم اعرابكم و هم خلالكم، یسومونكم ماشاو وا و هل ترون موضعا لقدره علی شی ء تریدونه! ان هذا الامر امر جاهلیه. و ان لهولاء القوم ماده. ان الناس من هذا الامر- اذا حرك- علی امور: فرقه تری ما ترون و فرقه تری مالا ترون و فرقه لا تری هذا و لا ذاك، فاصبروا حتی یهدا الناس و تقع القلوب مواقعها و توخذ الحقوق مسمحه، فاهداوا عنی و انظروا ماذا یاتیكم به امری و لا تفعلوا فعله تضعضع قوه و تسقط منه و تورث و هنا و ذله، و سامسك الامر ما استمسك. و اذا لم اجد بدا فاخر الدواء الكی»[4].

(ای برادران! از آنچه شما می دانید بی اطلاع نیستم اما این قدرت را از كجا به دست آورم؟ آنان (مخالفان عثمان) همچنان بر قدرت و شوكت خویش باقی هستند، آنها بر ما مسلطند و ما بر آنان تسلطی نداریم. این گروه همانها هستند كه بردگان شما با آنها دست یكی شده اند و

[صفحه 99]

بادیه نشینان تان به آنها پیوسته اند، در بین شما قرار دارند و قدرت ریزش هرگونه مشكلات و سختی بر شما را دارند آیا شما موضعی برای قدرت خود می بینید كه كاری كه می خواهید انجام توانید داد؟ این كار، كار جاهلیت است. آنها یار و یاور دارند. اگر در این باره جنبشی پیش آید، مردم چند دسته خواهند بود: گروهی همان را می خواهند كه شما می خواهید و عده ای دیگر رایشان بر خلاف عقیده شماست. و دسته سوم نه این را می پسندند و نه آن را.

بنابراین صبر كنید تا مردم آرام شوند و دلها در جای خود قرار گیرند، و حقوق به آسانی گرفته شود. آرام باشید و به من مهلت دهید، ببینید به شما چه فرمان می دهم، كاری نكنید كه قدرت ما را ضعیف سازد و كاخ قوت و شوكت را فروریزد و سرانجام سستی و ذلت به بارآورد. من برای اصلاح كار تا آنجا كه ممكن است (در برابر مفسده جویانی كه خون عثمان را دستاویز قرار داده اند) خویشتن داری می كنم اما اگر راه چاره مسدود شد، آخرین دارو داغ كردن است).

از مجموع سخنان امام علیه السلام برمی آید كه آن حضرت عثمان را مقصر كارهایش می دانسته و از طرفی مخالفان عثمان و كسانی كه بر او شوریدند و او را از بین بردند نیز بی تقصیر نمی شمرده است اما نه به این معنی كه عثمان مستحق مجازات نبوده، بلكه به این معنی كه برای مجازات زمامدار اسلامی كه پس از كشته شدنش درهای فتنه ها گشوده می شود و قابل سوء استفاده برای افراد خودخواه و جاه طلب است و می شود پیراهن او را برای رسیدن به سلطنت مورد بهره برداری قرار داد، در چنین موردی مسلمانان باید بدون اجازه خلیفه راستین كاری انجام ندهند زیرا كه نظام اجرای حدود به دست او است و گرنه باعث هرج و مرج می گردد.

لذا اینان می بایست ابتداء عثمان را خلع و سپس امام و خلیفه ی خود را مشخص سازند و بعدا از طرف خلیفه مسلمین محاكمه كنند.

[صفحه 101]


صفحه 95، 96، 97، 98، 99، 101.








    1. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 2 ص 158-129.
    2. «یك داوری بین شیعه و سنی» خلیل عزمی، ترجمه ی علیرضا خسروانی، ص 40 و 41 طبع تهران.
    3. العداله الاجتماعیه فی الاسلام، ص 186 و 187 ط مصر قاهره (1377 ه).
    4. نهج البلاغه، خطبه ی شماره ی 168.